لطفا کمی صبر کنید
نمایش خاطره
صفحه اصلی
جستجوی کامل شهدا
اطلاعات شهدا
خاطرات شهدا
کتابخانه دیجیتال شهدا
صوت و تصویر شهدا
معاونتها
معاونت ادبیات
فناوری اطلاعات
معاونت هنری
معاونت جمعآوری
معاونت پژوهش
مجتمع آیهها
معرفی کوتاه مجتمع آیهها
نمایشگاه از هبوط تا ظهور
سالنهای همایش
منطقه عملیاتی کربلای5
پیوند ها
آرشیو سامانه
آرشیو اطلاعات
نقشه سایت
تماس با ما
نمایش خاطره
عنوان
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
موضوع
خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی
معصومه آخرتی
متن کامل خاطره
برادرم علی رضا مدت ها مفقودالاثر بود شبی در سوریه که رفته بودم در زینبیه خیلی گریه کردم و ناراحت بودم خواب دیدم به سالنی بسیار بزرگ وارد شده ام-از این طرف تا آن طرف سالن عکس شهید زده بودند- پرسیدم این جا کجاست؟ گفتند: این جا حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام است. وقتی توی حرم رفتم دیدم که حضرت عباس علیه السلام نشسته اند و سیدی بزرگوار مثل امام خمینی(ره) کنارش است .امام گفتند: برو به مادرت بگو بیاید این جا کارش دارم. وقتی که با مادرم آمدیم به پیش حضرت امام، گفتند: همین جلو بنشین. نشستیم. پرسیدند مادر علیرضا چرا این قدر گریه و زاری می کنید؟ مادرم گفت: ده سال است از بچه ام خبر ندارم. اسیر است. شهید است . بالاخره نیست. حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام فرمودند: ناراحت نباش با خودم بودند هر جا که رفتیم با هم بودیم عملیات کردیم. دشمنان اسلام را نابود کردیم به همین زودی هم علیرضا می آید از خواب بیدار شدم وقتی به ایران آمدیم . کم کم خبر شهادت برادرم در همه جا پیچید و بعد از مدتی مقداری استخوان و پلاک آوردند و آن ها را تشییع کردیم.
شهید مرتبط با این خاطره:
شهید علیرضا آخرتی
کلیه حقوق این پایگاه، متعلق به پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا می باشد.
Copyright © 2014 - Design and Powered by
Pejvak Soft
بازدید کل :
5421672