لطفا کمی صبر کنید
نمایش خاطره
صفحه اصلی
جستجوی کامل شهدا
اطلاعات شهدا
خاطرات شهدا
کتابخانه دیجیتال شهدا
صوت و تصویر شهدا
معاونتها
معاونت ادبیات
فناوری اطلاعات
معاونت هنری
معاونت جمعآوری
معاونت پژوهش
مجتمع آیهها
معرفی کوتاه مجتمع آیهها
نمایشگاه از هبوط تا ظهور
سالنهای همایش
منطقه عملیاتی کربلای5
پیوند ها
آرشیو سامانه
آرشیو اطلاعات
نقشه سایت
تماس با ما
نمایش خاطره
عنوان
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
موضوع
خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی
طاهره رضا قلی زاده
متن کامل خاطره
خواب دیدم که یک گروهی با هیاهو وارد خانه ی ما شدند. وقتی که نگاه کردم دیدم که یک عده جوان زیبا و در وسط آن ها محمد را دیدم که لباس بسیار زیبایی پوشیده بود. بغلش کردم و صورتش را بوسیدم و گفتم: خاله چه خبر است. گفت : آمده ام خداحافظی کنم و به مادرم بگویید که من به شما سر زدم . گفتم: حالا بنشین تا برایت غذا درست کنم. گفت: نه ما فرمانده داریم و باید برویم. سپس گفت: آقا امام هشتم هم، همان است که در وسط ایستاده. وقتی که خوب مشاهده کردم دیدم که یک نوری هست و جوان ها اطرافش حلقه بودند. گفتم خاله چه مقامی پیدا کرده ای. گفت: از پا بوس آقا امام رضا علیه السلام آمده ایم. بعد با حالتی که گویی پرواز می کند از خانه ی ما رفتند و من از خواب بیدار شدم.
شهید مرتبط با این خاطره:
شهید محمدناصر آزادفر
کلیه حقوق این پایگاه، متعلق به پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا می باشد.
Copyright © 2014 - Design and Powered by
Pejvak Soft
بازدید کل :
5421860