لطفا کمی صبر کنید
نمایش خاطره
صفحه اصلی
جستجوی کامل شهدا
اطلاعات شهدا
خاطرات شهدا
کتابخانه دیجیتال شهدا
صوت و تصویر شهدا
معاونتها
معاونت ادبیات
فناوری اطلاعات
معاونت هنری
معاونت جمعآوری
معاونت پژوهش
مجتمع آیهها
معرفی کوتاه مجتمع آیهها
نمایشگاه از هبوط تا ظهور
سالنهای همایش
منطقه عملیاتی کربلای5
پیوند ها
آرشیو سامانه
آرشیو اطلاعات
نقشه سایت
تماس با ما
نمایش خاطره
عنوان
تدبیر نظامی و مدیریت
موضوع
تدبير نظامي و مديريت
راوی
علی رضا امین زادگان
متن کامل خاطره
اوایل جنگ سال 60 زمانی که شهید چراغچی فرماندهی تیپ را به عهده داشت، گردان ما با ارتش در محور حسینیه خاکریز زده و پشت آن پناه گرفته بودند و ارتش پشتیبانی زرهی را به عهده داشت. یک روز صبح برای سرکشی از محل به خط رفتم و متوجه شدم نیروهای ارتشی تانک هایشان را خیلی نزدیک هم قرار داده اند. گفتم:" تانکها را با فاصله از همدیگر قرار دهید. گفتند ما باید از فرماندهی دستور داشته با شیم تا این کار را بکنیم. من برای گرفتن دستور به عقب قرارگاه برگشتم تا جریان را با آقای چراغچی و فرماندة گردان هماهنگ کنم. در حین برگشت به قرارگاه آقای آزادی را سوار بر موتور قرمز رنگ 125 هندا دیدم. یک نفربر پی ام پی که فرماندهان زرهی در آن حضور داشتند، به دنبالش در حرکت بود و به سمت جلو می رفتند. پرسیدم: آقای آزادی کجا می روی؟ گفت:" به خط می روم تا هم از آنجا بازدیدی به عمل بیاورم و هم نیروها را در آنجا مستقر کنم." گفتم: پس از خط سمت راست آخر خاکریز خبری بگیر، زیرا احتمال زیاد دارد، عراق بخواهد از آن قسمت پیشروی کند. شما آنجا را در دست بگیر، بقیه هم که با ارتش است. ایشان گفت:" چشم." و رفت. بعد من به سراغ آقای چراغچی رفتم و جریان را با ایشان درمیان گذاشتم و ایشان نیز با فرمانده گردان هماهنگ کرد و دستور مجدد آرایش کل نیروها را داد. وقتی به خط برگشتم متوجه شدم که آقای آزادی تمام خطوط را به طور منظم پوشش داده و قبل از رسیدن دستور وظیفه ای را که احساس کرده بود، انجام داده بود.
شهید مرتبط با این خاطره:
شهید حسن آزادی
کلیه حقوق این پایگاه، متعلق به پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا می باشد.
Copyright © 2014 - Design and Powered by
Pejvak Soft
بازدید کل :
4997734