لطفا کمی صبر کنید
نمایش خاطره
صفحه اصلی
جستجوی کامل شهدا
اطلاعات شهدا
خاطرات شهدا
کتابخانه دیجیتال شهدا
صوت و تصویر شهدا
معاونتها
معاونت ادبیات
فناوری اطلاعات
معاونت هنری
معاونت جمعآوری
معاونت پژوهش
مجتمع آیهها
معرفی کوتاه مجتمع آیهها
نمایشگاه از هبوط تا ظهور
سالنهای همایش
منطقه عملیاتی کربلای5
پیوند ها
آرشیو سامانه
آرشیو اطلاعات
نقشه سایت
تماس با ما
نمایش خاطره
عنوان
حرمت والدین
موضوع
حرمت والدين
راوی
اکبر صابری فر
متن کامل خاطره
براى دیدن حاج حسن آقا و خانوادهاش به اهواز رفته بودم یک شب او گفت: من نمىدانم مادر شمارا بیشتر دوست دارم یا خانمم را: دائماً در فکر هستم او صبح که در حال خواب بودم این موضوع ذهنم را به خودش مشغول کرده است نمىتوانم به تشخیص نهائى برسم، مگر شرایطى پیش آید که این امر بر من ثابت گردد. گفتم: این چه صحبتى است که شما مىکنید؟ ضشب آن روز حسن آقا خوابى به شرح زیر برایم تعریف کردند: »شما و خانم از لب کوه بلندى در حال سقوس بودید من مىبایست هر دویتان را نجات مىدادم باخودم گفتم: اول خانمم را نجات بدهم. مکثى کرده و گفتم: نه، او جوان است مىتواند طاقت بیاورد اول مادرم را نجات دهم. اگر خاننم پرت شود چون جوان است طاقت بیشترى دارد. بالاخره به این نتیجه رسیدم که اول شما را - مادر - نجات بدهم و همین کار را هم کردم بعد خانمم را از بین راه در حالى که داشت پرت مىشد نجات دادم. و برایم ثابت شد که مادرم را از همسرم بیشتر دوست دارم آنگاه بناى گریه کردن را گذاشت و هاىهاى گریه کرد! خانمش هم به شوخى گفت: "باشد معلوم شد که مادرتان را بیشتر دوست دارید." حسن آقا گفت: "بالاخره حقیقتى است که برایم روشن شد بیشتر مردم مىگویند انسان زنش را بیشتر دوست دارد ولى به من ثابت شد که به مادرم علاقه بیشترى دارم".
شهید مرتبط با این خاطره:
شهید حسن آقاسیزادهشعرباف
کلیه حقوق این پایگاه، متعلق به پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا می باشد.
Copyright © 2014 - Design and Powered by
Pejvak Soft
بازدید کل :
2254280