لطفا کمی صبر کنید
نمایش خاطره
صفحه اصلی
جستجوی کامل شهدا
اطلاعات شهدا
خاطرات شهدا
کتابخانه دیجیتال شهدا
صوت و تصویر شهدا
معاونتها
معاونت ادبیات
فناوری اطلاعات
معاونت هنری
معاونت جمعآوری
معاونت پژوهش
مجتمع آیهها
معرفی کوتاه مجتمع آیهها
نمایشگاه از هبوط تا ظهور
سالنهای همایش
منطقه عملیاتی کربلای5
پیوند ها
آرشیو سامانه
آرشیو اطلاعات
نقشه سایت
تماس با ما
نمایش خاطره
عنوان
امدادهای غیبی
موضوع
امدادهاي غيبي
راوی
مهدی کریمی
متن کامل خاطره
خاطره ای را که از هاشم ساجدی شنیدم این بود که: زمانی که آقای ساجدی در چزابه مشغول خدمت بوده یک دفعه متوجه می شود که یک لشگر عراق آماده می شود تا شب عملیات انجام دهند. نیروهای خودی هم هیچکس در جریان عملیات نبوده است از طرفی امکان این که مسئوولین سپاه و ارتش را خبر کنند که نیروهایشان را سازماندهی کنند وجود نداشته است. ایشان بلافاصله خودش را به سوسنگرد می رساند و در جمع بچه های جهاد شروع به صحبت می کند که امشب هر کس قصد دارد مثل اصحاب حسین (ع) در روز عاشورا به سهادت برسد بیاید با من منطقه در خطر است. یک لشکر عراقی آمادة عملیات است و کسی هم در جریان نیست. تعدادی از بچه های جهاد اعلام آمادگی می کنند و همراه ایشان با سه دستگاه لندکروز به سوی منطقه حرکت می کنند و در برابر لشکر موضع می گیرند. از قضا ساختار نقشة جنگی دشمن که قرار بوده یک لشکر از این سمت حمله کند و یکی از سمت دیگر به هم می خورد و تعدادی دشمن تلفات می دهد و برمی گردد. اصل موضوع از این قرار بوده که یک لشکر از جلو میآمده و یک لشکر هم از پشت بستان، فکر کنم پل سابله قرار بوده که بیاید. می گفت: ما که قرار بود در اینجا با دشمن درگیر شویم آمدیم روی پل سابله دیدیم تعداد زیادی از تانک های دشمن منهدم شده و از بین رفته است. مانده بودیم که این تانکها توسط چه کسی از بین رفته است تا اینکه متوجه شدیم سه نفر از نیروهای بسیجی داشته اند از پل سابله عبور می کردند، دیده اند لشکری از پشت سر به بستان حمله می کند. این سه بسیجی زیر پل سابله مخفی می شوند و تانکهای دشمن را که روی پل حرکت می کنند یکی از آنها را با آر پی جی هدف قرار می دهند که منهدم شده و آتش می گیرد. با آتش گرفتن این تانک پل مسدود می شود. تانکهای دیگر هم که مشغول حرکت بوده اند با این تانک برخورد می کنند و از بین می روند و تعدادی دیگر هم به خاطر رعب و وحشت به هم برخورد می کنند و توی رودخانه می افتند که این اواخر جنگ که من از آنجا عبور می ردم جنازة آن تانکها را می دیدم. بعد ایشان ادامه داد که اینجاهاست که خدا ما را یاری می کند و چند لشکر را که قصد حمله دارند ما را اینگونه مطلع می کند تا یک لشکر را سرگرم کنیم و لشکر دیگر این گونه منهدم شود.
شهید مرتبط با این خاطره:
شهید هاشم ساجدی
کلیه حقوق این پایگاه، متعلق به پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا می باشد.
Copyright © 2014 - Design and Powered by
Pejvak Soft
بازدید کل :
5424329