لطفا کمی صبر کنید
نمایش خاطره
صفحه اصلی
جستجوی کامل شهدا
اطلاعات شهدا
خاطرات شهدا
کتابخانه دیجیتال شهدا
صوت و تصویر شهدا
معاونتها
معاونت ادبیات
فناوری اطلاعات
معاونت هنری
معاونت جمعآوری
معاونت پژوهش
مجتمع آیهها
معرفی کوتاه مجتمع آیهها
نمایشگاه از هبوط تا ظهور
سالنهای همایش
منطقه عملیاتی کربلای5
پیوند ها
آرشیو سامانه
آرشیو اطلاعات
نقشه سایت
تماس با ما
نمایش خاطره
عنوان
خاطرات جنگی
موضوع
خاطرات جنگي
راوی
َاحمد صمیمی ترک
متن کامل خاطره
تنگه چزابه هنوز خورشید طلوع نکرده بود و انوار طلایی خود را بر پهنه گیتی نگسترانده بود که به منطقه اعزام شدیم. آتش از همه جا می بارید . به ستون یک راه می رفتیم و همه اش فرمانده خط می گفت : سریع حرکت کنید، (التماس دعا) خدا بیامرزدش. بعد از چند روز به فیض شهادت نایل گشت. نامش گرامی باد (برادر صاحب الزمانی ). صبح فردا رسید . چون همگی جدید بودیم به تلافی چند ساعت پیش ، با آتش سنگین جواب دادیم که متأسفانه کاری اشتباه بود . چون دشمن فهمیده بود که نیروی جدید یه خط آمده است. شب بود، با آتش سنگین به ماا حمله کرد که حدود چهار ساعت با آتش متقابل مواجه شد و به عقب برگشت و در آن شبها چه گلهایی پرپر شدند و ما را تنها گذاشتند. شبی هشت ساعت نگهبانی چهار ساعت پاس بخش و چهار ساعت هم نگهبانی در آن آتش سنگین واقعاً سنگین مشکل بود ، بخصوص که هر روز شهید و زخمی هم می دادیم شب عید فرا رسیدو همزمان با آن عملیات پیروزمند فتح المبین شروع شد . ساعت 2 نیمه شب بود که به دستور فرماندهی ، خود را برای عملیات آماده کردیم و ناگهان دشمن پیشروی نمود عملیات شروع شدئ وزمین به لرزه در آمد و شب مثل روز روشن شد. آتش از همه جا می بارید. چند دفعه با نارنجک تفنگیتیر اندازی کردیم ولی فایده نداشت. تیر بتر ژ3 ای که داشتم با نوار به میدان رزم آوردم و معجزه ای که داشت آن شب خیلی کم گیر کرد و به حساب خودمان حال عراقیها را گرفتیم و تیرها سینه هوا را می شکافتند و زوزه گشان ب طرف دشمن می شتافتند. خلاصه تاا ساعت 6 صبح کارمان نوار پر کردن و یا خالی کردن بود. عراقیها که دیدند کاری از پیش نمی برند آبها را به طرف سنگرهای ما رها کردند و سیل همه جا راا گرفت و تمام جاها پر از آب شد. البته ناگفته نماند که عراقیها زیاده روی کردند و سیل داخل سنگرهای خودشان را هم گرفت اما نه مثل ما معجزه جایی بود که هر چه خمپاره می آمد به داخل آب می رفت و عمل نمی کردند و اگر هم عمل می کرد ترکش های آن سرد می شد و اثر چندانی نداشت. ضمناً ازز اخلاص برادران بکویم که چه خلوص و معنویتاتی در آن موقع داشتند. مثلاً سنگر ما (سنگر امام زمان (عج) ) نامیده می شد، چون برادران چند آقا را دیده بودند و سنگر متبرکی بود و از این نظر افتخار می کردند که در این سنگر علیه بعثیها می جنگیم، چون درست در هفتاد متری ما دشمن در حال بدمستی و میگساری و عیاشی بود، آنها چنان می ترسیدند که ناگهان شب را سراسر آتش می ریختند. یادم می آید که عراقیها از ترس در 30 متری ما کمین می کردند تا ما جلو نرویم و صبح زود به سنگرهای اصلی خودشان می رفتند، که من یکی از این مزدوران را که خم خم به طرف سنگر خود می رفت، به آن دنیا فرستادم البته این نمونه از به هلاکت رساندن مزدوران بود. چون دفتر خاطرات صفحه هایش کم است ، از بقیه خاطرات در تنگه چزابه و یا به قول امام امت نتگه علی مردان - که یادش بخیر - معزورم.
شهید مرتبط با این خاطره:
شهید احمد صمیمیترک
کلیه حقوق این پایگاه، متعلق به پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا می باشد.
Copyright © 2014 - Design and Powered by
Pejvak Soft
بازدید کل :
5422553