لطفا کمی صبر کنید
نمایش خاطره
صفحه اصلی
جستجوی کامل شهدا
اطلاعات شهدا
خاطرات شهدا
کتابخانه دیجیتال شهدا
صوت و تصویر شهدا
معاونتها
معاونت ادبیات
فناوری اطلاعات
معاونت هنری
معاونت جمعآوری
معاونت پژوهش
مجتمع آیهها
معرفی کوتاه مجتمع آیهها
نمایشگاه از هبوط تا ظهور
سالنهای همایش
منطقه عملیاتی کربلای5
پیوند ها
آرشیو سامانه
آرشیو اطلاعات
نقشه سایت
تماس با ما
نمایش خاطره
عنوان
عشق شهادت
موضوع
عشق شهادت
راوی
امر ا... موحدی
متن کامل خاطره
هنوز دو سه ماهی بیشتر از ترخیص شدنم از تیپ ویژه شهداء نگذشته بود که یک روز در دفتر فرماندهی سپاه هشتم آقای کاوه را زیارت کردم.ایشان تا من را دید سؤال کرد:دیگر جبهه نمی آیی؟گفتم: چرا اگر خبری باشد،می آیم. فرمودند: بیا خبر است. با مسؤولین پرسنلی صحبت کردم که من را برای رفتن به جبهه آزاد کنند اما آنها موافقت نکردند تا اینکه برگه مرخصی توشهری گرفته و به جبهه اعزام شدم . وقتی وارد تیپ ویژه شهدا شدم آقای کاوه را توی صحن مجموعه فرماندهی دیدم .با دیدن من خوشحال شد و گفت که آقای موحدی آمدید؟ گفتم: بله . خدمتان رسیدم. فرمودند: سوغات برای ما چی آوردی؟ گفتم: یک انگشتر برای شما آوردم. منتهی من تا بحال به هر کس انگشتر داده ام شهید شده است. گفت: عیب ندارد شما این انگشتر را به من بده و بگذار من هم شهید شوم. من انگشتر را به ایشان دادم .
شهید مرتبط با این خاطره:
شهید محمود کاوه
کلیه حقوق این پایگاه، متعلق به پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا می باشد.
Copyright © 2014 - Design and Powered by
Pejvak Soft
بازدید کل :
5422557