لطفا کمی صبر کنید
نمایش خاطره
صفحه اصلی
جستجوی کامل شهدا
اطلاعات شهدا
خاطرات شهدا
کتابخانه دیجیتال شهدا
صوت و تصویر شهدا
معاونتها
معاونت ادبیات
فناوری اطلاعات
معاونت هنری
معاونت جمعآوری
معاونت پژوهش
مجتمع آیهها
معرفی کوتاه مجتمع آیهها
نمایشگاه از هبوط تا ظهور
سالنهای همایش
منطقه عملیاتی کربلای5
پیوند ها
آرشیو سامانه
آرشیو اطلاعات
نقشه سایت
تماس با ما
نمایش خاطره
عنوان
شجاعت و شهامت
موضوع
شجاعت و شهامت
راوی
سیدحسن امیری هاشمی
متن کامل خاطره
اولین مأموریت ما از مهاباد به منطقة گردنه سلماس شروع شد. نیروها با ستون به طرف مقصد حرکت کردند. در سر سه راه پادگانی بنام قوشچی بود که شب را آنجا استراحت کردیم تا فردای آن روز به منطقة سلماس برویم و عملیات را شروع کنیم. در پادگان قوشچی قرار شد فرمانده گردان ها و گروهان ها به وسیله هلی کوپتر بروند و منطقه را شناسایی کنند و شب وارد عمل شوند برادران خلبان اصرار می کردند که ما اجازه نداریم که بیش از 5 نفر را سوار هلی کوپتر کنیم و کاوه هم اصرار داشتند که هر هلی کوپتر باید 15-20 نفر را سوار کند زیرا معتقد بود که باید فرمانده هان گردان ها و گروهانها حتماً منطقه را شناسایی کنند- برادران خلبان با روحیات کاوه و آوازه او آشنایی نداشتند - برادر کاوه با یکی از خلبانان برخوردی قاطع کردند و بعد از چند لحظه وساطت مسئولین پاد گان تصمیم گرفتند که در هر هلی کوپتر بین 15 الی 10 نفر سوار کنند و به پرواز درآیند. البته از برخوردی که با خلبانان صورت گرفته بود ما یک مقدار دلهره و اضطراب داشتیم که مبادا اینها ما را ببرند تسلیم عراق کنند و یا بجای دیگر ببرند. در صورتیکه اینطور نبود ما را بردند و شناسایی کامل منطقه انجام شد و برگشتیم. صبح زود هنگام سحر ما از پادگان قوشچی به طرف گردنة سلماس حرکت کردیم و ما در گردان امام حسین (علیه السلام) سازماندهی شده بودیم و خود کاوه هم با گردان ما بود و مسئولیت این گردان پاکسازی منطقه بود. سه گردان دیگر برای محورهای اطراف و روستاها بیش بینی شده بود . صبح ما وارد منطقة عملیاتی شدیم و اولین ساعتهای صبح بود که هنوز هوا روشن نشده بود. نماز را خواندیم. روستا خیلی ساکت و بدون هیچ تحرک و جنبنده ای بود. چون دو روز قبل در این منطقه عملیاتی صورت گرفته بود و نیروهای ضد انقلاب توانسته بودند نیروهای اسلام را شکست بدهند کومله و دمکرات خاطر جمع بودند که در این منطقه به این زودی ها هیچ جنبنده ای نخواهد آمد و قابل تصور هم نبود. ابتدا برادر کاوه با شهید قمی به وسیله موتور در روستا برای شناسایی رفتند تا ببینند در این روستا کسی است یا نه، با شنیدن صدای موتور همة اهالی روستا یک دفعة شتابزده بلند می شوند مشاهده می کنند که نیرو وارد منطقه شده است. به ندرت تیراندازی شروع شد که سریع برادر کاوه وقمی برگشتند و به ما گفتند که سنگر بگیرید و آماده باشید که نیروهای کومله و دمکرات در این روستا وجود دارند و همه داخل خانه ها آماده هستند اوّلین درب خانه ای را که در این روستا گشودیم. مواجه شدیم با 5 نفر از اعضای یک خانواده که کومله بودند و از افرادی بودند که وقتی کاوه اینها را دید گفت: تا به حال سه چهار بار این ها را ما گرفته ایم و از ما امان نامه دریافت کرده اند اینها با تیراندازی که به طرف ما کردند یک نفر از برادرهای ما شهید شد و واقعاً صحنة خیلی دلخراش و وحشتناکی بود. دیگر تیراندازی از داخل خانه ها شروع شد . حتی اینها با آر پی چی به سوی ما شلیک می کردند و ما با چشم خود دیدیم که روی سر کاوه مثل باران گلوله می بارید ولی ایشان با شهامت روی پشت بام رفت و تعداد زیادی از اینها به درک واصل گردیدند بعد از آن روستای دیگری بود که قرار شد آنرا پاکسازی کنیم. من یک مقداری جلوتر از ایشان حرکت کردم. سریع گفت: سید کجا می روی ؟ چه عجله ای داری ؟ بیا عقب و عجله نکن و از ما جلوتر نرو. و به من سفارش کرد که دنبال من حرکت کن در این عملیات بعد از دو سه روز که ما درگیر بودیم. منطقه را پاکسازی کردیم و با سلامتی و کمترین تلفات از منطقه برگشتیم. و فراموش نمی کنم وقتی از منطقه برگشتیم زن و مرد منطقه و بخصوص شهرستان ارومیه با پخش میوه و شیرینی از لشکر ما استقبال کامل کردند.
شهید مرتبط با این خاطره:
شهید محمود کاوه
کلیه حقوق این پایگاه، متعلق به پایگاه اطلاع رسانی یاران رضا می باشد.
Copyright © 2014 - Design and Powered by
Pejvak Soft
بازدید کل :
5426192